ظاهراً به دلایل عدیده که کافی و مُکفی به نظر می رسه [البته برای خودم!] اینجا دیگه مطلبی نخواهید یافت . اسمش رُ هم نقل مکان نمیشه گذاشت چون مطالب و باقی قضایا همین جا دفن خواهد شد ، اصلا نگران نباشید چون قابلیت دسترسی به اونها به قوّت خود باقی است!

مکان اصلیِ فعلی اینجاست . لطفا در تصحیح پیوند عزیزمان نهایت دقّت خود را مبذول دارید !

در صورتی که از تکنولوژی روز دنیا ، چون ما بهره می برید و از فید گرانمایه پاپیِ ما هستید لطف کنید مرقوم بفرمایید فید جدید را .

به امید دیدار…

+هانیه

وقتي كامنت هاي اين پست از وبلاگي رو خوندم ؛ ياد اين پست زينب سادات افتادم .داشتم فكر مي كردم كه چقدر راحت پُزِ اعتقاداتِ محكممون رو مي ديم و بعد در فضاي سايبري اونا رو يكي، يكي زير سيبيلي رد مي كنيم به اَمان ِ خدا !!

» بچه بوديم ؛ اونقدر سن نداشتم كه خيلي بفهمم ، پدر بزرگم هر وقت ما رو مي ديد ، مي گفت : دختر بايد عفت كلام داشته باشه !

نوشته مي شود براي ثبت هميشه در تاريخ .

امروز خيلي خوشحالم چون بالاخره بعد از يك سال پايان نامم رو تحويل دادم . نمي دونم چرا ولي بعد از اين همه زحمت و دوندگي ، نتيجش  اصلا برام اهميت نداره ! همين كه يه فكر از دنياي فكر و خيالم كم شده ؛ خدا رو شكر مي كنم .اِنقدر كه در طول اين پايان نامه بهم فشار اومد اين اواخر ديگه فقط دعا دعا مي كردم شَرِش از سرم كنده بشه !…

به نظر من پايان نامه در مقطع كارشناسي چيز كاملا غير ضروري اي محسوب مي شه و در واقع هيچ لزومي نداره . البته كه محاسني هم داشت ، ولي به نظرم بزرگ ترين سختيش ، دو نفره بودنش بود . من از بچگيم از كار گروهي و دو نفره فراري بودم . اصولا برام سخت بود جمع كردن دو نظر متفاوت و يا حتي در مواردي افتادن تمامي بار كار رو دوش من (چيزي براي پايان نامم رخ داد!)

ما خيلي وقت بود كه همديگر رو مي شناختيم ، از دوم دبيرستان يعني حدود 6-7 سال . اخلاقمون به هم مي خورد ، دائم تو سر و كله ي هم مي زديم دانشگاه هم با هم قبول شديم ؛ فلسفه .اون رفت و من نه . اون عشق فلسفه بود و من ديوونه حقوق . ديگه دير به دير همديگه رو ميديديم . گاهي تو مدرسه ، گاهي تو دوره هايي كه بچه ها خونه هاشون مي ذاشتن .اس ام اس ميزديم ، گاهي چت مي كرديم . مثل قديما نبود ديگه ، عوض شده بود . خُب طبيعي هم بود . منم عوض شده بودم . تا اينكه رسيد به دوران انتخابات . اولش با اس ام اس شروع شد و بيشتر شبيه يه شوخي بود ، ولي كم كم جدي شد و كار به  توهين كشيد . من سعي مي كردم كار رو به شوخي بكشونم و هي مي گفتم فلاني كيلو چنده ؟ من براي اينكه فلان كس راي نياره بهش راي دادم و همه شون سر و ته يه كرباسند و … ولي اون ول كن نبود . گاهي حتي به منم كه دوستش بودم فحش مي داد و توهين مي كرد . حرفاش برام قابل هضم نبود انگار تو يه دنياي ديگه زندگي مي كرد . مُخش شستشو داده شده  بود .

تا اينكه اين اواخر كارش به بد و بيراه گفتن به آقا رسيد و هر چي از دهنش در اومد  گفت . منم ديگه قاطي كردم  و يكي من گفتم ؛ يكي اون و… رابطه ما به كل قطع  شد .به همين سادگي .

من شبيه خودمون خيلي ها رو ديدم .

بارها نوشتم و خط زدم ، خيلي دشوار است حرف زدن از امامي كه خيلي نديدي اش و كمي از بزرگيش را آموخته اي و تنها خاطره ات آن است كه با شنيدن خبر ارتحالش و بي قراري هاي مادرت ؛ ترسيده باشي و به دنبال او دورِ  خانه بچرخي و اشك بريزي …

 

انگار شيفتي كار مي كنند !

صبح كه مي روم مورچه ها از گوشه كنار غذا جمع مي كنند و مي برند ؛

عصر كه برمي گردم سوسك ها لاشه مورچه ها را كشان كشان برمي گردانند…

و فردا … روز از نو ، روزي از نو .

با اينكه شش و نيم از درب منرل بيرون مي روم اما ساعتش هميشه روي پنج و نيم كوك است ، خودم را خوب مي شناسم وگرنه خواب مي مانم . عادت به صبحانه خوردن ندارم مگر كه چه شود ! پس زمان زيادي دارم ؛موبايل بيچاره ،كار هر روزش شده كه تا نزديك 6 «اسنوز» شود تا ناگهان و با عجله از خواب بپرم! از آن به بعدش روي دورِ‌ تُند است تا هشت كه برسم دانشگاه . به در كه ميرسم پشت ساق پاهايم درد دارد.

گاهي از خودم خندم ميگيرد،ولي بيشتر دلم به حال خودم مي سوزد ، من خيلي گناه دارم …

تازه از هُلند آمده بود ، آمده بود برای عروس ِجدیدِ هُلندیَش ، از بازار تهران طلا بخرد . باوَرَش نمی شد از قیمتهای-به نظر ِ ما گرانِ-طلا! می گفت آنجا جرأت نداریم سمت طلا برویم از بس گران است. قیمتِ میوه و سبزی و تنقلات و موادِ خوراکی را که دیده بود داشت غش می کرد! توصیف حالش آن زمان که از قیمت بنزین مطلع شد که دیگر غیر ممکن است… . میگفت ما فقط کار میکنیم و هرچه پول داریم پس انداز میکنیم که در تعطیلاتمان به سفر برویم ، میگفت از وقتی اتحادیه شده است این اروپا خیلی خوب شده ، کشورهای مختلف را راحت می گردیم ، برای همین تمام پس اندازمان را جمع می کنیم که در سفر دُور ِ اروپا پول بنزین بدهیم ! ما که این را شنیدیم کُلی خندیدیم .

می گفت شما قدر نمی دانید ، در ناز و نعمت زندگی می کنید ؛آخَرَش هم فقط غُر می زنید که چرا بنزین سهمیه بندی شده ، چرا یارانه ها را برمی دارید ، چرا سهمیه بنزین را هر ماه کاهش می دهید و … . می گفت درست است که امکانات اینجا مثل آنجا نیست ولی خُب در عوض هزینه زندگی پایین است ، یک نفر کار میکند و هشت (!) نفر می خورند ، آنجا ما همه کار میکنیم و باز هم به پای هزینه ها نمی رسیم .

» با خودم فکر کردم انصافاً راست می گوید ، مُفت مُفت می خوریم و فقط غُر غُر می کنیم ! حق داریم اعتراض کنیم ، از مسئولین کار بخواهیم ، امکانات بیشتر بخواهیم ، رفاه بخواهیم ؛ اما بعضی توقع ها واقعاً بی جاست.

+ با اشتراک در خوراک حباب ، مطالب آنرا در خوراک خوان تان بصورت رایگان تحویل بگیرید!

امروز سالگرد ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) بود و تلویزیون اِنقدر از ازدواج و فوایدش و نوعروسان گفت و گفت تا بالاخره من دوباره هَوایی شدم که فیلم عروسیم رو ببینم ! اصولاً این کار یکی از تفریخات سالمِ من است . تازه الان خیلی بهتر شدم ؛ اوایل که تازه فیلمِمان را گرفته بودیم ، دو روز یک بار . گاهی هم هر روز …!!

»خیلی ها مسخرم می کنند ولی به نظر من هیچ ایرادی نداره ، تازه نکته ظریفی در اون وجود داره ؛ من اون روز را با تمام اعماق وجودم درک کردم و هر بار که فیلمش را نگاه می کنم ، لحظه لحظه خاطرات اون روز برام زنده می شه و همیشه لبخند شیرینی بر لبانم نقش می بنده . طبیعی هم هست ، من اونجا بودم ، همه اون صحنه ها رو من رُلِ اول فیلم بودم ، اصلا اون روز واسه من بوده، پس دلیلی نداره همه از دیدش لذت ببرن ، حتی گاهی حوصلشون هم سر میره!تازه فکر کنم من تنها نوعروسی هستم که پس از گذشت یازده ماه از عروسیم همچنان مُصمم موندم! آخه با هم قطارانم(!) که صحبت می کنم تعجب می کنن . ولی باز هم ایرادی نداره ؛ تازه همسرم رو هم به این کار مُجاب کردم!

»از شوخی گذشته اینکار خیلی خوبه و تاثیر مهمی تو زندگی داره ، یادمه یکی از استادام بهم می گفت هر وقت بینتون دلگیری ای پیش اومد یا از دست هم ناراحت شدید یاد خاطرات اوایل آشناییتون بیفتید،روزهای اول ازدواج و عشقی که بینتون (تازه تر)بوده اینکار باعث میشه زود تجدید قوای عشقی بشین ، همه چی رو فراموش کنین و دوباره بشین همون زوج خوشبخت!

»نمی خوام بگم هر چی میگذره عشق کمتر و کهنه تر میشه ولی آدما زود فراموش میکنن که چقدر همیگرو دوست داشتن و حاضر شدن به خاطر هم چی کارها بکنن. این از خاصیت عشق نیست از بی لطفی آدم هاست ، پس هر از چند گاهی یه خودتون یه تلنگر بزنید و به یاد بیارید که همدیگرو خیلی بیشتر از این حرفا دوست دارید ! یکی از بهترینِ این تلنگرها فیلم عروسیه ! پس فرصت را غنیمت بشمارید با همسرتان به تماشا بنشینید…

+ با اشتراک در خوراک حباب ، مطالب آنرا در خوراک خوان تان بصورت رایگان تحویل بگیرید!

تا حالا در شب ِ کویر به ستاره ها نگاه کردید؟ بعضی از ستاره ها هستند که از بقیه درخشان ترند ، وضوح بیشتری دارند و به زیبایی خودشون رو از دیگران متمایز می کنند ، این ستاره ها هر کدوم قشنگی خودشون رو دارند و با اینکه در کنار ماه عرض اندام می کنند ولی از زیبایی ماه چیزی کم ندارند .

زندگی هر کدوم از ما آدم ها هم مثل این آسمون بی انتها می مونه ؛ و اون ستاره های زیبا هم دقیقا مثل آدم هایی هستند که در زندگی هر کدوم از ماها وجود دارند . این آدم ها یه تناسب تاثیری که در زندگی ما دارند و یا نوع رابظشون با ما مثل یکی از این ستاره ها هستند ، بعضی هاشون کم رنگ و دور اند ؛ مثل آدم هایی که در مسیر روزانمون در کوچه و خیابون می بینیم، گاهی با وجود نزدیکی ؛ کم سو اند و تاثیر چندانی در ما ندارند، عده ای هم جزو نزدیکان ما اند یا به نحوی آدم موثری محسوب میشند ، میشه گفت روی ما خیلی تاثیر گذارند یا حداقل به نوعی تو مسیر زندگیمون دخالت دارند ، یه چیزی شبیه دوستانِ ما. بعضی از این ستاره ها دورند ولی به خوبی میشه تشخیص داد که خیلی درخشان و پُر نورند ، به نظر من این دسته از ستاره ها مثل دوستان مجازی ما هستند .  بعضی از این ستاره ها بعد از گذشت مدتی کم سو می شند و می میرند یا از مسیر این راه خارج میشند ؛ یا اینکه ؛ خودمون اونها رو کنار میذاریم … کنار زند یه ستاره و بیرون کردش از آسمون زندگی همیشه هم بد نیست ، چون گاهی ممکنه آدم یه ستاره رو از دور با یه شهاب سنگ اشتباه بگیره !

» اما ؛ به نظر من زیباترین قسمتش اینه که هر کس بفهمه توی آسمون زندگیش ؛ « ماهِ آسمونش » کیه ؟ ماه آسمون هر کس فردیه که بیشترین تاثیر رو روش داره ، بیشترین انرژی مثبت بینشون وجود داره و یا بیشترین علاقه … ولی مهم اینه که هیچ کسی توی دنیا نیست که در تشخیص اینکه ماه آسمونش کیه اشتباه کنه .

+ با اشتراک در خوراک حباب ، مطالب آنرا در خوراک خوان تان بصورت رایگان تحویل بگیرید!

بایگانی

RSS feed

  • خطایی رخ داد! احتمالا خوراک از کار افتاده. بعدا دوباره تلاش کنید.

Enter your email address to subscribe to this blog and receive notifications of new posts by email.